پشه مگس خرمگس خرپشه(داریم؟) هرگوهی که هست دور اتاقم میچرخید و برام خاطره درست میکرد و خاطره دار شدم. انی وی.
تا حالا فکر کردین که باید زودتر کاراتونو انجام بدین تند تند همه ی مراحل زندگیتونو طی کنین تا هرچه سریع تر به مرحله ی مرگ و بای بای برسین؟
خپ اگه حس کردین واقعا به من مربوط نیست یه فکری به حال خودتون بکنین.
پری روز خیلی یکدفعه وسط خوندن بادبادک باز یه آهنگ خاطره دار پخش شد که خاطره ش دقیقا مال چهارسال پیش بود اونم برای شبی که ناتوردشتو (هلدن این یور فیس با "ت" نوشتم)میخوندم و بعد بادبادک بازو بستم و رفتم سمت کتابخونه و ناتوردشتو برداشتم و شروع کردم برای بار هفتم بخونمش.
درواقع میدونین چجوریه؟ من یه سال و اندی پیش به اختاپوسم(بهترین دوستم بهترین دوستم بهترین دوستم نفهما ، کراش نه، بهترین دوستم) قول دادم که هولدنو بزارم کنار. که انقدر درگیر این شخصیت نباشم. اختاپوسم معتقد بود من اونقدر درگیر هولدن بودم که خودمم یه آدم بی هدف شدم که همینطوری داره تو خیابونا ول میچرخه. بدم نمیگفت ، (اگه بیخودی نوشته های چنل اعداد مختلطو خونده باشین قطعا میدونین چی میگم.) واقعا درست میگفت و بعد از اون اتفاق من مثه یه دوست که قول داده و مثه یه دخترخانوم گل دیگه ناتور نخوندم و سعی کردم هدف برای خودم پیدا کنم و تو خیابونا ردبول به دست نچرخم و از این نیمکت به اون یکی نرم و کارم به خودکشی نکشه.
ولی اختاپوس یه چیزیو نمیدونست. من هدف دار شدم بهتر شدم، هولدنی شدم که ته ناتورشو خودش مینوشت اما من این وسطا با معقوله ای به اسم بوکوفسکی آشنا شدم=)))))))))))))
و یه چندوقت پیشم هزارپیشه ی بوکوفسکی رو خوندم=))))))))))))))
بوکوفسکی با سلینجر فرق داره حرفاش گفته هاش اتفاقایی که براش افتاده اما یه چیزی این وسط مشترکه و اون صد در صد بی هدفیه.
و حالا من فکر میکنم برگشتم خونه ی اول که دلم انقدر شدید هولدن کالفیلد میخواد که انقدر دلتنگشم. و سال کنکورم داره میاد و همه ی اینا داره میگه که تو یه فاکد آپی.
#اختاپوس_لطفا_هیچوقت_اینو_نخون_وگرنه_دیگه_هیچوقت_از_روی_منبر_پایین_نمیای.
درباره این سایت